هویت مدرن و بدن متشخص در اندیشه آنتونی گیدنز

هویت مدرن و بدن متشخص در اندیشه آنتونی گیدنز

امروزه در نتیجه تغییراتی چون صنعتی شدن، فردگرایی و مدرنیته توجه به بدن جسمانی شکل تازه‌ای به خود گرفته، می‌شود گفت بدن در این دوران با هویت و با مفهوم خود ارتباط نزدیکی پیدا کرده است؛ ظهور خود مدرن، کاملا با توسعه مصرف‌گرایی و مصرف مرتبط است. توجه تجاری و مصرفی به بدن، به‌عنوان نشانه‌ای از زندگی خوب و شاخصی از سرمایه فرهنگی در جوامع مدرن و پساصنعتی در نظر گرفته می‌شود که توجه به زیبایی بدن، انکار بدن سالخورده، طرد مرگ، اهمیت ورزش و ارزش متناسب بودن بدن در جوامع از پیامدهای آن بوده است.

پیش از چند دهه اخیر، بدن نقش چندانی در مباحثات جامعه‌شناختی نداشته است و برای سالیان دراز، بدن در حوزه علوم طبیعی تعریف می‌شده که علوم اجتماعی از پرداختن به آن غفلت می‌کرد. اما کنشگران اجتماعی در عصر حاضر بدن اجتماعی را بر مبنای آگاهی، معنا، دانش و معرفت مورد بررسی قرار داده‌اند و چیستی آن را به ورطه نقد کشیده‌اند.

 آنتونی گیدنز، یکی از جامعه‌شناسانی است که به‌صورت جدی به بدن و ارتباط آن با هویت پرداخته و آن را به متن مدرنیته پیوند زده است. به‌زعم گیدنز هویت در متن مدرنیته قرار دارد. او مفهوم و برساخت جدید هویت را متأثر از شرایط مدرنیته و به‌ویژه مدرنیته متأخر می‌داند.

در زمینه مرتبط کردن هویت به مدرنیته در آرای او می‌توان چهار نکته را تشخیص داد که برای فهم هویت‌های مدرن بسیار راه گشا هستند.

از دیدگاه وی، اولاً مدرنیته یک نظم پساسنتی است؛ که در آن هویت‌های ثابت و مستقر نه انتسابی هستند، و نه این‌که به شیوه روشن و غیرمبهمی‌ مشخص می‌شوند. هویت که به‌صورت روزافزونی از سنت، مذهب، حقوق و… فاصله می‌گیرد تنها می‌تواند از طریق انتخاب حاصل شود. دوم، مدرنیته دربردارنده تکثیرسازی زیست جهان‌هایی است که در آن‌ها هر فردی در مواجهه با فضاهای خصوصی و عمومی با نقش‌ها و هنجارهای خاص آن‌ها؛ باید به مذاکره و گفتگو با انواع هویت‌های چندگانه و متضاد بپردازد. سوم، مدرنیته اقتدار سنتی را با شک روش‌شناختی (به‌جای قطعیت خرد) جایگزین می‌کند. حقیقت زمینه‌ای (وابسته به موقعیت) می‌شود و اقتداری که اعمال می‌شود مشروط است.

سرانجام چهارم این‌که، مدرنیته تجربه باواسطه را در مرکز جهان اجتماعی قرار می‌دهد. به‌واسطه تجارت، شهر، تحرک ناشی از مسافرت و ارتباطات از طریق رسانه‌های توده‌ای، زیست جهان­ هایی همیشه در معرض ما هستند و به انتخاب‌های ممکنی برای هویت ما تبدیل می‌شوند. از طریق بازاریابی و تبلیغات و پتانسیل آن‌ها در تجاری کردن تجربه باواسطه این تکثر زندگی مدرن به‌طور مستقیمی ‌به انتخاب‌های مصرفی ما تبدیل می‌شود.

 به اعتقاد گیدنز، اشخاص در مدرنیته تحت تأثیر شرایط این‌که چگونه دیده می‌شوند و چه کسی باید باشند را، از طریق به‌کارگیری تنوع حیرت‌آوری از منابع مادی و نمادی، انتخاب، برساخت، نگه‌داری، تفسیر، مذاکره و نمایش می‌دهند. در جامعه مدرن هویت تبدیل به امری زندگی‌نامه‌ای و پروژه‌ای شده است، و کلیه تصمیمات و انتخابات افراد در طی حیات این است که چه بپوشد، چه بخورد، چه کسی را ملاقات کند. تمام این انتخاب‌ها تصمیم‌هایی هستند نه‌تنها درباره چگونگی عمل بلکه درباره چه کسی بودن. به‌زعم او زیستن در عصر تجدد مسئولیت خطیری است؛ چون ما مسئولیم زندگینامه خود را خلق کنیم. هویت شخصی در مدرنیته مستلزم آگاهی بازتابی است. هویت شخصی چیزی نیست که درنتیجه تداوم کنش‌های اجتماعی فرد به او تفویض شده باشد بلکه چیزی است که فرد باید آن را به‌طور مداوم و روزمره ایجاد کند و در فعالیت‌های بازتابی خویش مورد محافظت و پشتیبانی قرار دهد. ازنظر گیدنز  بی‌ثباتی هویت در جامعه مدرن پساسُنتی نیازمند این است که ما به شیوه‌ای گریزناپذیر در یک پروژه بازتابی از خود درگیر شویم. این پروژه بازتابی است چراکه دربردارنده خودنگری مداوم، دقت در امورات خود، برنامه‌ریزی و نظم دادن همیشگی به عناصر زندگی‌مان، رسیدگی دائمی ‌به ‌ظاهر و عملکردها و همه این‌ها در راستای مرتب کردنشان برای دستیابی به روایت منسجمی است که خود نامیده می‌شود.

بدن آگاه شدن سبب تحولات عمده‌ای در نقش انسان‌ها شده است. امروزه دیگر از آن نقش‌های ثابت گذشته خبری نیست. این پدیده فرصت‌ها و موقعیت‌های متنوعی برای بدن ایجاد کرده است. به‌طور مثال، بدن به ابژه‌ای زیبایی‌شناختی تبدیل‌شده است که می‌تواند رنگ‌آمیزی شود، پوشیده شود، تراشیده شود، تیغ زده شود، سوراخ شود، نقاشی یا تاتو شود، موهایش کشیده شود یا موهایی بر آن کاشته شود. یا مثال بدن به ابژه‌ای سیاسی بدل گشته است که می‌تواند مهار شود، تربیت شود، شکنجه شود، اخته گردد و جز آن. یا به‌مثابه ابژه‌ای اقتصادی می‌تواند استثمار شود، تغذیه شود و غیره.

گیدنز که فرد را در مقابل ساختار موجودی دست‌وپابسته و منفعل نمی‌بیند بر آن است که فی‌المثل در قضیه رژیم‌های غذایی نوعی رابطه فعال انسانی با بدن مطرح است. در اینجا افراد تمایل دارند در فضای فرهنگ مصرفی خودشان نوع و میزان خوراکشان را انتخاب کنند. فرهنگ مصرفی، درست همانند یک سوپرمارکت، این امکان انتخاب را به روی آنان گشوده است. رشد رژیم‌های غذایی دلالت دارد بر اینکه بدن، دقیقاً مثل یک ماشین، درونداد و برونداد دارد و کل این‌ها کمیت‌پذیرند. به‌علاوه، بدن درست مانند یک دستگاه احتیاج به مراقبت و نظارت و کنترل دارد.

با این‌ همه، افراد توان بازاندیشی دارند. او بدن را نیز درگیر سازمان بازاندیشانه زندگی اجتماعی می‌داند و معتقد است ما نه‌تنها مسئول طراحی خودمان هستیم، بلکه بدن‌هایمان را نیز طراحی می‌کنیم. بدن تنها جنبه مادی ندارد بلکه تأثیر ژرفی از تجربه‌های اجتماعی ما و همچنین از هنجارها و ارزش‌های گروهایی که به آن‌ها تعلق داریم می‌پذیرد. درست به‌موازات این، گسترش سبک زندگیِ فردی نیز حاصل قدرت پیدا کردن فرد مدرن در متن جامعه است. بازاندیشی در خویشتن یکی از عوامل پیدایش سبک زندگی است. دنیای مدرن سبک‌های بسیار متنوع و متفاوتی را پیش روی فرد قرار می‌دهد و او ناگزیر می‌شود از میان آن‌ها برای خود به‌ گزینش بپردازد. از دیدگاه گیدنز سبک زندگی هر فرد سهم به سزایی در ساختن روایت زندگی او، و لذا در شکل‌دهی به هویت شخصی و بدن او، خواهد داشت.

خودآرایی و جراحی صورت و بدن با پویایی شخصیت مرتبط است یعنی علاوه بر این‌که وسیله مهمی برای پنهان‌سازی و آشکارسازی وجوه مختلف زندگی  شخصی هستند؛ نوعی وسیله خودنمایی نیز محسوب می‌شوند، زیرا آداب و اصول رایج را به هویت شخصی پیوند می‌زنند. به اعتقاد وی، حالات چهره و بدن فراهم آورنده نشانه‌هایی است که در ارتباط روزمره ما مشروط به آن‌هاست و برای این‌که فرد بتواند به‌طور مساوی با دیگران در تولید و بازتولید روابط اجتماعی شریک شود، باید قادر باشد نظارتی مداوم بر چهره و بدن خویش اعمال کند. درواقع، فرد بیش از بیش مسئول طراحی بدن خویش می‌شود. گیدنز معتقد است بر اثر تغییرات فرهنگی و اجتماعی حاصل از تجدد، دیگر نمی‌توان به عواملی مانند طبقه اجتماعی، خانواده، جنسیت و محله، که جایگاه افراد در جامعه سنتی را تعیین می‌کردند، تکیه کرد. وی با توجه به این جنبه از تحول جوامع کنونی  اظهار می‌دارد که بدن انسان حامل هویت اوست، اما این هویت به‌وسیله تقاضاها،  هنجارها و اخلاقیاتی که به‌سرعت در حال تغییر هستند انعطاف می‌پذیرد. به اعتقاد گيدنز در عصر مدرن، خود به طرحي تبديل می‌شود كه بايد، ايجاد كرد، و نه چيزي كه سنت يا عادت به‌طور قطعي تعيين كرده است. او اين تغيير نگرش نسبت به خود و نيز نسبت به بدن را به مفهوم سياست زندگي پيوند می‌زند. سياست زندگي كه حول هويت، در پيوند با آزادي افراد براي انتخاب و مطرح كردن پاسخ‌هایی به سبك زندگي و اخلاقيات دور می‌زند در واقع اين پرسش حياتي است كه چگونه فرد بايد زندگي كند.

به ديگر سخن، سياست زندگي ارتقاي خود شکوفایی فردی است. به‌زعم گیدنز، برای بودن و ماندن در تولید و بازتولید روابط اجتماعی با اطرافیان، باید توانایی داشتن نظارتی دائم و مطلوب بر بدن را داشته باشیم. به باور او، بدن همان شخصیت مکانی برای ارتباطات، تشخیص و تشخص دوباره است.

 

نویسنده: فائزه محمدی اصل
کارشناس ارشد جامعه شناسی

یک دیدگاه بگذارید